loading...

چشم ها را باید دید

خشک و پژمرده و تا روی زمین خم بودیم

بازدید : 350
سه شنبه 8 ارديبهشت 1399 زمان : 16:37

بچه که بودم به مامانم میگفتم چاییمو بدون چای صاف کن بریزه و بعد قاشق کوچولو رو برمیداشتم چایی رو هم میزدم و بعد تند تند دنبال تفاله‌هاش میکردم و دونه دونه میگرفتمشون :D یادش بخیر اونموقع‌ها یه خرافاتی بود میگفتن چوب چای تو چایی ت باشه مهمون میاد اگه از وسط بشکنیش نمیاد منم با یه حرصی نصفشون میکردم و تیکه و تیکه شون میکردم و پرتشون میکردم تو سطل آشغال که اصلا دیدنی :D

تصمیماتم دو روزه ست آخه
برچسب ها
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی